صفحه اصلی > دلنوشته : روایت دل باختگی در محضر خورشید

روایت دل باختگی در محضر خورشید

سلام آقاجان

من کودک ۴…۵ ساله بودم که کسی آمد منزل ما و گفت شما رحلت کردید به قدری برایمان سنگین بود که همه ی افراد خانه گریه می‌کردند

من و مادر و پدرم سوار بر موتور به تشییع شما آمدیم ولی به قدری شلوغ بود و ازدحام جمعیت شد

که خسته برگشتیم وقتی بزرگتر شدم کتاب زندگی نامه شما را مطالعه کردم با خیلی چیزها آشنا شدم هر روز بیشتر عاشق شما میشدم

شما عجب مردی بودین مردی که خدا هم همچین بنده ای افتخار کرد  ، شما با انتخاب جانشینتان هم که یکی از بهترین انسالهای روی زمین هست مارا خوشحال کردید

و ان شاءالله این پرچم انقلاب با دستان امام خامنه‌ای به دستان امام زمان عج برسد

آقاجان دعا کن برای همه ی جوانان سرزمین  ، دعا کن برایمان برای همسر و فرزندانم.

 

سر کار خانم سمیه رجبی

متولد ۱۳۶۲

دیپلم

برچسب ها :
مقالات مرتبط

نوشته ای از بانوی ایران برای یار آسمانی

پدر عزیزتر از جانم امام عزیز ! امروز در روزگاری که نفس…

24 تیر 1404

بازتاب سیمای امام در نگاه عاشقان ولایت

سلام امام مهربانی ها ۵ ساله بودم که دست محبت شما بر…

24 تیر 1404

استخراج معنا از نامه های عرفانی به افق امامت

سلام امام عزیزم ای امام مهربانی ، ای پدر مظلومان و محرومان…

24 تیر 1404